، هشت قرن پيش ، قبل از شناخت انسان
يک پدر کشتگي بسيار وحشتناک ما بين کلاس
حاکم خون آشام ها و يک سپاه شورشي از گرگ نماها
. که به ليکان ها مشهور بودند در گرفته بود

 

افسانه ها اين گونه بيان مي کند که جنگ ما بين
. دو برادر شروع شد
. پسران فناناپذير الکساندر کوروينز

 

مارکوس ، که توسط خفاش گاز گرفته شده بود
. رهبر خون آشام ها شد

 

، ويليام ، که توسط گرگ گاز گرفته شده بود
. اولين و نيرومند ترين ليکان ها شد

 

. خداي من
برادر ، تو چي کار کردي ؟

 

هنوز هم بايد شاهد
. اين اعمال هولناک و هيولايي باشيم

 

من ديگه بيشتر از اين نمي تونم
. تحمل کنم ، مارکوس

 

. برادر تو بايد متوقف بشه

 

. امشب بايد به پايان برسه

 

، ما بايد سريع حرکت کنيم
. قبل از اينکه اونها برگردن

 

مگه هنوز اينجاست ؟

 

. بله

 

. ايکتور ، اون نبايد صدمه اي ببينه

 

من حرف هام رو با تو زدم ، مگه نه ؟

 

. ولي ويليام بايد کنترل بشه

 

. جسد ها رو بسوزونيد

 

. بيرون ساختمان ها رو بگرديد

 

. دو گروه بشيد
. شما ، روي اونها سوخت بريزيد

 

. بله ، قربان -
. مارکوس -

 

. پيش من بمون

 

. مشعل رو بده به من

 

! اونها دارن تغيير مي کنند

 

! اونها دارن تغيير مي کنند

 

. به سمت جنگل عقب نشيني کنيد -
. من اينجا مي مونم و مي جنگم . تو به کمک من نياز داري -

 

. من به زنده تو نياز دارم

 

. اگر تو بميري ، ما همه مي ميريم

 

. حالا ، برو

 

! برو

 

. ما پيداش کرديم -
و ؟ -

 

. به افراد بيشتري نياز داريم -
. اميليا رو پيدا کن -

 

. اميليا ، ما ويليام رو پيدا کرديم

 

! محاصرش کنيد

 

. بندازيدش زمين

 

. نه

 

. ولش کنيد

 

. بس کنيد ، دارين مي کشيدش

 

! بيشتر

 

. ويليام

 

! مارکوس

 

. قرار بود اون صدمه نبينه

 

ما توافق کرديم که
...اون در اختيار من باشه

 

. يا اينکه تو من رو فريب دادي...

 

. و تو جايگاه خودت رو ياد خواهي گرفت

 

همدردي تو با اين حيوان
. واقعاً احمقانه است

 

برادر تو کاملاً
. غير قابل کنترله

 

. از اين به بعد کاري که من مي گم انجام مي دي

 

تو خوب مي دوني اگر من رو بکشي
...چه پيامدي پيش خواهد آمد

 

. يا ويليام...

 

اگر يک بار ديگه
...اسم اون رو به زبون بياري

 

تو آينده اي که براي اون اتنخاب ...
. شده رو انتخاب خواهي کرد

 

تو مي خواي چه کاري کني ، سرور من ؟

 

. زنداني شدن براي هميشه

 

. دور از تو

 

براي شش قرن من يک سرباز وفادار
. از طايفه خون آشام ها بودم

 

. ولي خيانت کردم

 

. جنگ به گونه اي نبود که به نظر مي رسيد

 

در يک شب ، دروغي که باعث
. اتحاد گونه ما شده بود آشکار شد

 

...کارون ، معاون فرماندهي ما

 

به صورت پنهاني ...
...با لوشن ها متحد شد

 

...حکمراني از طايفه گرگ نماها...

 

. براي براندازي ويکتور ، رهبر ما ...

 

اما شهوت کارون براي به دست آوردن
. قدرت و سلطه شکست خورد

 

ويکتور يک منجي نبود
. من اين طوري راهنمايي شده بودم که باور کنم

 

. اون به همه ما خيانت کرد

 

به زودي شکار در برابر
. شکارچي خود قرار خواهد گرفت

 

: ولي من هنوز يک نفر رو با خودم دارم

 

...مايکل

 

زاده اي از انسان ...
. ولي از نسل کاروينز

 

...نه خون آشام و نه لوکان

 

. اما يک دورگه...

 

فقط يک خواسته باقي مي مونه
. قبل از اينکه ما پيدامون بشه

 

تنها آرزوي من اينه که
...مارکوس بيدار بشه

 

...باقي مانده اي از گذشته اي بزرگ...

 

...و افشاي حقيقت...

 

قبل از اينکه کريون سعي کنه اون رو بکشه ...
. تا موقعي که او هنوز در خواب است

 

کريون مي دونه
. مسابقه اي براي بيدار کردن اون نيست

 

. عاليه

 

. اون هفته هاست که مرده

 

من فکر مي کردم وقتي لوکان ها ميميرند
. به شکل انسانيشون بر مي گردن

 

درسته . به اونها يک سرم
...تزريق مي شه تا تغييرشون متوقف بشه

 

. خوب اين طوري مي شه روي اونها مطالعه کرد...

 

چطوري از اين چيز ها خبر داري ؟

 

. فکر نمي کنم اينجا براي تو باشه

 

من فقط اونها رو مي کشم . من خيلي
. به آناتومي اونها توجه نمي کنم

 

چقدر مي تونيم اينجا بمونيم ؟ -
. زياد نه -

 

اين خونه هاي امن به همديگه
...توسط يک کامپيوتر مرکزي متصل هستند

 

با يک حس گر حرکتي ...
. که با هر حرکتي فعال مي شه

 

يک کسي قبل از اينکه ما بيايم
. اينجا بوده

 

فقط حدود يک ساعت تا
. طلوع آفتاب باقي مونده

 

مي توني تا قبل از طلوع آفتاب
خودت رو به اون خونه مجلل برسوني ؟

 

. فقط -
. باشه ، بذار ببينم چي لازم داريم و بعد بريم -

 

. نه

 

. من تنهايي مي رم

 

. بازش کن

 

مارکوس ؟

 

حافظه هاي خون اين موجود
...نگون بخت

 

به من نشون ميده که خيانت هاي تو ...
. قرار نيست به پايان برسه

 

. سرور من ، مي تونم توضيح بدم

 

...چرا مي خواي من به دروغ هاي تو گوش کنم

 

...وقتي که سفر به حقيقت...

 

خيلي شيرين تره ؟ ...

 

، من اين راز رو نگه مي دارم
. به هم ريختگي رو کنترل کنيد

 

...تو قبل از ويکتور خواهي رفت

 

و به اون دقيقاً ...
. چيز هايي رو مي گي که من به تو مي گم

 

. حالا بهتره که تو متمرکز کار خودت بشي

 

. خواهش مي کنم

 

. مي تونم به شما کمک کنم

 

. اوه ، تو قبلاً کمک کردي

 

...اگر من به گناهم اقرار کنم

 

يک شانس وجود داره که ...
. که بتونم تو رو به اونها معرفي کنم

 

. حالا ، تو مي توني اونجا کشته بشي
. من نمي تونم اين ريسک رو بپذيرم

 

من بايد چي کار کنم ، صبر کن ؟

 

. کريون ممکنه هنوز افرادش رو نگه داشته باشه
. تو تنها اونجا نمي ري

 

تو اونقدري که من فکر مي کردم
. قوي نيستي

 

چي ؟ -
. مايکل ، تو منحصر به فردي -

 

. قبل از اين هيچ دو رگه اي وجود نداشته

 

، به هر حال تو در مورد اين احساس ترديد داري
. قدرت تو مي تونه بدون محدوديت بشه

 

. اما تو به خون نياز داري

 

. بايد تغذيه کني

 

. بدون اون تو هر لحظه ضعيف تر مي شي
. هر چند وقت يک بار از اين استفاده کن

 

. خداي من

 

و چي مي شه اگر اين کار رو نکنم ؟

 

چي ميشه اگر نتونم ؟

 

. غذاي معمولي مي تونه کشنده باشه

 

، اگر تو به اين خوي کرايوني خودت اشتياق نداشته باشي
. به انسان ها حمله خواهي کرد

 

و باور کن ، اين چيزي نيست که
. از روي وجدانت باشه

 

اين واقعيتي که برگشتي
. نداره ، مايکل

 

. متأسفم

 

. ببين ، من مي دونم مي خواي چي کار کني

 

. خيلي متشکرم

 

. تو زندگي من رو نجات دادي

 

. من آماده مردن نبودم

 

. نمي دونم

 

. همه چيز عوض مي شه

 

احتمالاً من به کمي فرصت نياز دارم
. تا بتونم اين جريان رو متوجه بشم

 

. يکباره اتفاقات زيادي افتاده

 

. ببين ، تو برو . من همين جا خواهم بود

 

. فقط مطمئن باش که بر مي گردي

 

. قربان

 

...آدم بي گناهي که شاهد بود

 

همشون ساکت شدند ؟ ...

 

اما به طريق ديگر صحيح و سالم
. همان طور که دستور داده بوديد

 

. نشون بده چي داري -
. بله ، قربان -

 

. دو تا از نيروهاي دلال مرگ کشته شدند

 

. ما هيچ جسدي از ليکان ها رو پيدا نکرديم

 

ظاهراً اونها از نوع جديدي
...از سلاح ها استفاده کردند

 

. نوعي از نور فرابنفش...

 

اميليا ؟

 

. هيچ کس نجات پيدا نکرد

 

به نظر مي رسه
...افراد کرايون مي تونستن از اونها دفاع کنند

 

. اما هيچ کاري براي جلوگيري از اونها نکردند ...

 

و ويکتور ؟

 

و هيچ رد پايي در
جسد مارکوس بود ؟

 

به نظر مي رسه جادوي خودش
. خودش رو نابود کرده ، قربان

 

. اون هيچ وقت جادويي نداشته

 

. ما بايد بريم

 

. يک لحظه به من وقت بده

 

. اونجا هستي

 

چطوري ؟

 

. متشکرم

 

. شما ها بايد از من دور بشيد

 

! از من دور بشيد

 

سلام ؟

 

. اونجا

 

. مايکل کوروين

 

. افراد رو بفرست اونجا . حالا

 

. لعنتي ها از من فاصله بگيريد

 

. وايسا . وايسا

 

. لعنتي

 

. مايکل . اوه ، لعنتي

 

. بيا . بخور -
. نه -

 

. مايکل ، تو ميميري

 

. لعنتي

 

مي توني حرکت کني ؟

 

. بايد بريم

 

. مارکوس

 

. مي دونم تو مي خواي چي کار کني ، سلين

 

ويکتور مستخق چيزي بود که سرش اومد
. و کرايون هم بهتر از اون نبود

 

کرايون قبلاً پاداش
. خلاف هاي خودش رو برداشت کرده بود

 

...و ويکتور

 

...ويکتور مسحق چيزي بود که سرش اومد

 

. چندين بار ...

 

...يک کار هولناک

 

. قتل خانواده تو ...

 

...هنوز تلاش هاي زيادي مي شه

 

. براي مخفي نگه داشتن اين موضوع از من ...

 

به نظر تو ويکتور چه چيزي رو از من
مخفي نگه داشته ؟

 

...يا شايد کار تو باشه ، سلين

 

و اتفاقي که ...
...براي خانواده نگون بخت تو اتفاق افتاده

 

. کسي چيزي براي مخفي کردن داره ...

 

! برو

 

. بيا تو

 

، مرده يا زنده
. تو چيزي رو که من مي خوام به من ميدي

 

تو خوبي ؟

 

اون يک دو رگه است ، مگه نه ؟ -
. درسته -

 

اون اين رو مي خواست . چرا ؟

 

. نمي دونم

 

. ولي يک مشکل ديگه هم داريم

 

. همون بالا خاموشش کن

 

. لعنتي . خيلي خوب ، برو پايين

 

، پات رو روي پدال گاز نگه دار
. ولي همون پايين بمون

 

. وايسا

 

. پايين بمون

 

. زود باش

 

. دستت رو بده به من

 

. خداي من

 

. اين کار ها واقعاً لازم نيست

 

. من همين الان بر مي گردم

 

. خيلي خوب ، بذار ببينمش

 

مي بيني ؟

 

. نيازي نيست

 

. منطقه امنه ، قربان

 

. خورشيد غروب کرده

 

مشکل چيه ؟

 

. ملزومات براشته شدند
. از اسلحه هاي پشت استفاده شده

 

توي رستوران قبل از سپيده دم اتفاقي افتاده
. پس نمي تونند زياد از اينجا دور شده باشند

 

. فعلاً اون دور رو برها چرخ بزنيد
...مطمئنم دوباره سرو کلشون پيدا مي شه

 

. در يک زمان خوب ...-
. بله ، قربان -

 

، من اين رو قبلاً ديدم
. وقتي که بچه بودم

 

. من ازش نگهداري مي کردم

 

. وقتي که بازش کردم ، مثل اين

 

چطوري امکان داره ؟

 

. نمي دونم

 

. اما من کسي رو مي شناسم که مي تونه

 

. آندرياس تانيس

 

اون تاريخ نويس رسمي
. کاون ها بوده

 

اون کاملاً خوش حال مي شه اگر بفهمه
. که انديشه مغرضانه ويکتور دروغ بوده

 

، البته ، حالا که اوضاع عوض شده
. شايد اون حقيقت رو بگه

 

چه اتفاقي براي اون افتاد ؟

 

. اون 300 سال پيش تبعيد شد

 

سيصد سال ؟

 

تو چطور فکر مي کني که مي توني
اون رو پيدا کني؟

 

. من نفر بعدي بودم که تبعيد شدم

 

. شبيه يک صومعه است

 

. سابقاً بود
. ولي حالا بيشتر شبيه زندانه

 

تانيس بعد از دستور ويکتور
. اينجا مخفي شد

 

ما اولين نفراتي خواهيم بود که
. بعد از قرن ها اون رو ميبنيم

 

. عجيبه -
چي ؟ -

 

من يادم نمياد اين دريچه
. قبلاً اينجا بوده باشه

 

. اين رو بگير

 

. لعنتي

 

! بر گرد

 

. گرفتمت

 

. لعنتي

 

. مي دونم که تو کي هستي ، سلين

 

بوي گند خون ويکتور
. هنوز توي رگ هاي تو است

 

. تانيس

 

. من تو رو به عنوان هدفم نمي بينم

 

. تو تغييري نکردي

 

. تو من رو نمي ترسوني ، سلين

 

خوب ، ما قراره
. روش کار کنيم

 

. بايد حرف بزنيم

 

تبعيد تو يک ذره راحتر از اون
. چيزي که من يادم مياد

 

چطوري يک خون آشام
يک باديگارد از ليکان ها داره ؟

 

. يک هديه

 

. از طرف يک مشتري قانع کننده

 

. لوسين

 

چرا لوکان ها دوست دارن
از تو محافظت کنند ؟

 

. براي اينکه با اونها تجارت مي کنه

 

. گلوله فرابنفش

 

چه مدته که تو توي حرفه
قتل همنوعان خودت هستي ؟

 

من اين کار رو انجام دادم
. تا زنده بمونم

 

اين تصميم رو وقتي گرفتم که
. ويکتور به من خيانت کرد

 

خيانتي که اون انجام داد
. تا اندازه اي خيلي خوب بود

 

. ويکتور مرده . من کشتمش

 

تو ؟

 

ويکتور رو کشتي ؟

 

. نه ، فکر نمي کنم

 

. اوه ، مگر اينکه تو حقيقت رو فهميده باشي

 

. خوب چشماي تو بالاخره به حقيقت باز شد

 

...جالبيش اينجا نيست که حقيقت چطوره

 

اين حتي از جذب کردن نور...
هم سختره ؟

 

، مي دوني ، من سعي کردم تا متوقفش کنم
. البته

 

، يک تقليد مسخره
. متعهد شدن چنين جرمي

 

. و بعد هم برگشتن تو

 

. براي گرفتن خيلي زياد بود

 

. اعتراض من بخاطر اينه که چرا من رو اينجا گذاشتن

 

. مراقب اون باش ، عزيزم

 

. ممکنه يک دفعه منفجر بشه

 

. تيغ ها رو باز کني فعال مي شه

 

. اطلاعات خوبي بود

 

، ويکتور تو رو به خاطر يک دليل اينجا گذاشت
...اما من شک دارم

 

. براي اينکه تو عذاب وجدان داشتي...

 

تو چي مي دوني ؟ -
. چيز خيلي کمي مي دونم ، متأسفم -

 

خوب ، پس ، شايد من اشباه کردم
. و تو اصلاً به درد ما نمي خوردي

 

مارکوس دنبال اين بود . چرا ؟

 

...بعضي از موارد تاريخي بر مبناي حقيقته

 

. و بقيه فريبکاريه ...

 

، ويکتور اولين کسي نبود که به شما محبت کرده
. به عنوان چيزي که شما رو گمراه کردن

 

... يک بار او انسان بود

 

. فرمانرواي اين زمين ها...

 

...مارکوس

 

. اون منحصر بفرده ...

 

. منبع اصلي

 

. اولين خون آشام کامل

 

. پس افسانه ها حقيقت داره

 

...به طرف پايان زندگي ظالمانش پيش مي ره

 

وقتي که نفس کشيدن بعدي ...
....بيشتر از ويکتور معني نقره يا طلا بده

 

...مارکوس با يمک پيشنهاد اومد...

 

يک تعليق از ناخوشي ...
. و مرگ

 

. ابدي

 

و در ازاي اون ، ويکتور ارتش فنا ناپذير
. خودش رو در اختيار او بذاره

 

براي انجام چه کاري ؟

 

براي شکست دادن
...گرگ نماهاي اوليه

 

يک گونه...
...خطرناک و مسري

 

که خلق شده بود از گوشت مارکوس ...
: و خون

 

. برادر دو قلوي خودش ، ويليام

 

اما اونها ليکان هايي نبودند
. که ما مي شناسيم

 

منزجر کننده است بهرحال
...شايد برادران تو

 

. اونها حداقل تکامل يافته شدند ...

 

. نه ، اونها هيولاهاي خشمگيني نبودند

 

نمي تونند هيچ وقت دوباره به شکل
. انساني خودشون بر گردند

 

اين نسل بعدي اونها بود که
. وارد خشم شدند

 

و اشتهاي ويليام براي خرابي و ديوانگي
. سيري ناپذير بود

 

. اون بايد متوقف بشه

 

و بنابراين يک بار ارتش ويکتور
...تغيير کرد

 

سپاه ويکتور ...
...تحت کنترلش بود

 

زنجير برداشت ...
... و همه حيوون ها رو نابود کرد

 

...بعد ويليام گرفته شد...

 

.و اون ديگه ديده نشد ...

 

. براي هميشه زنداني ويکتور شد

 

چرا به اون اجازه داد زنده بمونه ؟

 

به خاطر دليل هاي زيادي که ويکتور
هميشه در برابر مارکوس داشت : ترس

 

اون هشدار داد که مارکوس
...بايد کشته بشه

 

همه دودمان مي خواستند ...
. که اون به گور بره

 

...خوب در ذهن مارکوس

 

مرگ ويليام به عنوان ...
...پايان تمام ليکان ها بود

 

. برده او ...

 

. بله

 

...بله ، يک فريبکاري هوشمندانه

 

اما ويکتور ...
. بسختي راغي اين آزمايش بود

 

...و بنابراين مارکوس از اون محافظت کرد

 

. در همه شرايط ...

 

. بله ، همين جاست

 

خون آشام ها ؟ -
. فناپذير -

 

. مردان وفادار به الکساندر کوروينز

 

. پدر همه ما

 

اين چيه ؟

 

. تو بايد بدوني

 

. اين زندان ويليامه

 

پدر تو دستور ساختن
. اين زندان رو داده بود

 

خوب تو فقط اين رو نگه داشته بودي
و داشتي به اون نگاه مي کردي ، مگه نه ؟

 

من همه جا رو دنبال اين
. گشتم ، عزيزم

 

اين چيه ؟

 

چي شده ؟

 

اون حالا داره مي فهمه
. چرا خانواده اون کشته شدند

 

. ولي اين مال خيلي وقت پيشه

 

. زمستان فرار لوکان ها است

 

. پدر تو خيلي مي دونست

 

...يا بيشتر از اون چيزي که براي ويکتور خطر داشته باشه

 

...به خصوص موقعي که لوکان ها...

 

. کليد سلول ويليام رو داشتند ...

 

. و من نقشه بودم

 

. بله

 

فقط يکي هنوز زنده است
. که محل اون ديده شده

 

اوه ، ويکتور تصور کرد تو خيلي جووني
...تا به روشني به ياد بياري

 

اما مارکوس ...
...مي تونه حافظه ها رو بخونه

 

و بنابراين محل ...
...دقيق زندان ويليام

 

. مخفي شده در خون تو است ...

 

چرا مارکوس حالا دنبال
...اون مي گرده

 

بعد از اين همه مدت ؟ ...

 

. نمي تونم به اين جواب بدم

 

...اما کسي رو مي شناسم

 

. که مي تونه اون رو متوقف کنه ...
. شايد بتونم تدارک يک ملاقات رو بدم

 

، در عوض راي تو
. البته

 

. البته

 

. تانيس . به نظر دلواپس مياي

 

چرا داري از من
فرار مي کني ؟

 

...خواهش مي کنم

 

. بشين...

 

لازم نيسن که
. اينقدر ناخوش باشي

 

من هميشه از
. همکاري با تو لذت مي برم

 

. حالا ديگه داري بي تربيتي مي کني

 

. متأسفم

 

. ويکتور دو تا کليد درست کرد

 

مي دوني کجا هستند ؟

 

کليد ها ؟

 

. من در مورد کليد ها چيزي نمي دونم

 

. اوه ، البته

 

. بله ، اون کليد ها

 

بله ؟ -
... خوب ، يکيشون -

 

...يکيشون توي يک جاي ساده نگهداري مي شه

 

اون رو انداخته ...
...گردن دخترش

 

. درست همون جا مي توني ببينيش ...-
و بعديش ؟ -

 

. هميشه توسط خود ويکتور نگهداري مي شده -
کجا ؟ -

 

. توي بدنش

 

. زير گوشت

 

. خواهش مي کنم . خواهش مي کنم

 

. از تو تقاضا مي کنم . خواهش مي کنم

 

. خواهش مي کنم

 

. کسي که مي تونه اون رو متوقف کنه ..
. شايد بتونم تدارک يک ملاقات رو بدم

 

. برو به اسکله 17
. دنبال لورنزو ماکارو بگرديد

 

از کجا بدونيم که تانيس
ما رو فريب نداده باشه ؟

 

اون اينقدر شجاع نيست که
. ما رو فريب داده باشه

 

. تو مي توني بري

 

پس تو اين وسيله رو مي شناسي ؟

 

. صميمانه

 

. تو الکساندر کوروينس هستي

 

يک زماني بود
. که همه من رو به اين اسم مي شناختن

 

، با هر اسمي
. من هنوز نياکان شما هستم

 

تو چطوري اين همه سال رو تونستي
مخفي بموني ؟

 

براي قرن ها من
...شاهد خسارت ها بودم

 

پسرهام روي يکديگر ...
. و روي انسان ها کار کردند

 

...ميراثي ندارم که براش دعا کنم

 

من اونها رو ديدم که ...
وارد اين جهان شدند

 

...و يک وظيفه خسته کننده

 

، نگهداري جنگ ...
... تميز کاري ريخت و پاش ها

 

مخفي کردن تاريخ ...
. بدشانسي خانواده

 

نمي تونيد متوقفش کنيد ؟ -
. بله -

 

مي تونيد پسر هاي خودتون رو بکشيد ؟

 

. تو مي دوني که مارکوس مي خواد چي کار کنه

 

، اگر من رو پيدا کنه
. مي تونه زندان ويليام رو پيدا کنه

 

. تو بايد به ما کمک کني تا متوقفش کنيم

 

شما داريد از من مي خواهيد که به شما کمک کنم
تا پسرم رو بکشم ؟

 

تو ؟

 

يک دلال مرگي ؟

 

...تا حالا چند تا آدم بي گناه رو کشتي

 

در جستجوي شش قرن ...
تا انتقام خانوادت رو بگيري ؟

 

تو فرق زيادي با مارکوس نداري
. و کمتر از ويليام اشراف زاده نيستي

 

نهايتش اينه که اون نمي تونه
. وحشيگريش رو کنترل کنه

 

هر کاري که من مي کنم
. مي تونه به حساب تو گذاشته بشه

 

هزاران نفر مردند
...براي اينکه نمي تونستند بپذيرند

 

، که پسر تو يک هيولا است ...
. که اونها هيولا خلق مي کنند

 

. تو مي توني تمام اين جريان رو تمام کني

 

...بهتره که خودت رو جلوي من خوار نکني

 

آسونه چونکه تو از دشمنت ...
. ضعيف تر هستي

 

مي دوني خرابي هايي که ويليام ايجاد کرد
. باعث شد که بگيرننش

 

. اون نبايد آزاد بشه

 

. نه ، صبر کن
. تو هيچ ربطي به اون نداري

 

. به زودي ، برادر

 

. نه

 

. پدر

 

. نه

 

. اونها فرار کردن
. اينجا ، اينجا ، فرزندم

 

. تو الان در امنيت هستي

 

. نه . مايکل

 

. به من نگاه کن

 

. مايکل

 

. لعنتي

 

. خواهش مي کنم

 

. خواهش مي کنم

 

. زود باش

 

. زود باش

 

. لعنتي

 

. سلام ، پدر

 

. تو ناخواسته در حضور من هستي

 

قلب من ديگه طاقت دوري
. شما رو نداشت

 

. توي اين مدت خيلي آهسته مي تپيد

 

...بزرگترين خدايان

 

تو هنوز هيچ تلاشي نکردي تا ...
. قدرت رو به دست بگيري

 

. ما از عجايب طبيعت هستيم ، من و تو
. نه بيشتر

 

. اينجا جهاني براي بشريت است

 

اگر تو چنين احساسي داري
پس چرا پسرهات رو رد کردي ؟

 

چرا تو بيش از نيم
...يک هزاره حاظر بودي

 

بطوريکه ويليام بايد تنها...
تاريکي رو تحمل کنه ؟

 

. نه ، پدر

 

من کوچکترين احترامي
. براي احساسات کوچيک ندارم

 

کليد ويکتور . کجاست ؟

 

هر نقشه اي که تو براي ويليام کشدي
. يک خيال واهي است

 

. تو نمي توني برادرت رو کنترل کني-
. اوه ، من الان قوي هستم -

 

و تعهدي که من دارم
. از اطلاعات شما بيشتر است

 

. داري اشتباه مي کني

 

، به زودي تو توي ليکان ها غرق خواهي شد
. درست مثل قبلاً

 

...اوه ، ليکان نه ، پدر

 

. يا خون آشام ...

 

يک مسابقه جديد ، در تصوير
... سازنده شان ايجاد کرده

 

: خبر خوب اونها ...

 

. من هستم

 

...و يک خداي حقيقي

 

. بدون پدر ...

 

. تو موفق نخواهي شد

 

. بسته رو بياريد -
. نه -

 

. خواهش مي کنم ، قربان ، بذاريد کمکتون کنم

 

. وقتش رسيده ، دوست من

 

. دختره رو پيدا کنيد

 

. بياريدش پيش من

 

. نه ، صبر کنيد . صبر کنيد

 

، اگر مارکوس رو مي خواهيد
. به کمک الکساندر نياز پيدا مي کنيد

 

. اون رو اونجا تنها نذاريد

 

اون گردنبند رو گرفت ؟ -
. بله -

 

اون خيلي قوي تر از توي تنها است

 

شما تنها کسي هستيد که
...از اون بزرگتر هستيد

 

. و تنها فرد قوي تر ...

 

. تو مي تونستي اون رو بکشي

 

...اين مهم نيست که چطور اون اومده

 

.اون پسر منه ...

 

. تو تنها اميد باقي مونده هستي

 

فقط يک راه براي شکست دادن
. اون هست

 

...زود باش ، حالا

 

قبل از اينکه ...
. ميراث من توي رگهام از بين بره

 

من قراره به چي تبديل بشم ؟

 

. آينده

 

. حالا برو

 

. ما نزديک مي شيم

 

ما اطراف رود خانه
. دور مي زنيم

 

. من راهي توي اون نمي بينم

 

قبلاً يک رودخانه وردي
. اونجا بود

 

. اون بايستي توي آب فرو رفته باشه

 

. مثل اينکه قراره خيس بشيم

 

. نزديک تر

 

. سلين

 

. ويليام

 

. صبر کن

 

. نه ، ويليام . وايسا

 

. همون جا بمون ، برادر

 

. اين من هستم

 

. من تو رو به خودم ترجيح مي دم

 

کدوم راه ؟

 

همينه ؟

 

. اون قبلاً اينجا بوده

 

اين ديگه چيه ؟

 

. هيچي . برو

 

. ما خيلي دير کرديم

 

. بعد از اون -
. عقب اون برو -

 

. موثره

 

. مايکل ، تو منحصر به فردي

 

قبل از تو هيچ
. دو رگه اي نبوده

 

. قدرت تو مي تونه بدون محدوديت بشه

 

. نگهش دار ! اوه ، لعنتي

 

اون کجاست ؟ -
. اون درست رفته اونجا -

 

. ما همه گلوله فرابنفش داريم
. نتونستين از پا درش بياريم

 

. نه ، اما اونها مي تونند سرعتش رو کم کنند

 

. بريم

 

تو خوبي ؟

 

! خداي من

 

. اما اينها ليکان هايي نبودند که ما مي شناختيم
. نه ، اونها هيولاهاي خشمگين نبودند

 

ناتوان بودند که به شکل
. انساني خودشون بر گردند

 

منتظر چي هستي ؟
. به اونها شليک کن

 

. نمي تونم . نه تا زماني که اون رو نبردم بيرون

 

. نمي تونم شليک کنم

 

. مايکل

 

. اون رو از پا دربيار

 

! داريم سقوط مي کنيم

 

! ويليام

 

مي دونم ويکتو با آلت دست قرار دادن خودش
. اشتباه کرد

 

اون بايد تو رو با بقيه
. خانواده مي کشت

 

. يک فصل ناشناخته در پيش رو قرار داره

 

خط هاي آن تقسيم شده بودند
. و طايفه ها تيره و تار شدند

 

. اغتشاش و رقابت تنگاتنگ اجتناب ناپذيره

 

همه اونها مشخص مي کنه که
. تاريکي هنوز در پيش رو قرار داره

 

... اما براي حالا ، براي اولين بار

 

. من نور رو با يک اميد جديد نگاه مي کنم ...